اردیبهشت ۳۰، ۱۳۹۰

خیلی گرمایی هستی ... من چون خودم سردم میشه روت پتو میندازم تو هی پس می زنی :-) اکثر شبا عرق می کنی ... یاد زمستون پارسال افتادم که تو رو حامله بودم. اولین زمستونی بود که دست و پام همیشه گرم بود. شب از گرما عرق میکردم و هی درجه خونه رو کم می کردم ...

۱ نظر:

  1. ده شلمرود رو دیدم. خیلی قشنگ بود :) خیالم راحت شد رادین قصه به این قشنگی رو از دست نمیده :)

    پاسخحذف