مرداد ۲۶، ۱۳۹۴

I call it a happy life

Imagine a house full of toys. Mind you, I have been asked on several occasions if I have a daycare at home? Now, just guess what my kids have been fighting over this evening? A little green snake! There are at least 6 other snakes bigger than this at home. All in different colors. But , this ... this is a rattlesnake! Awww … 
Remember those days when you come home and that work project tags along with you? You take a shower, you change the subject, you get some wine ... and that project is still with you? Well, not so much for me anymore. I come come and my world is switched to a whole new planet in blink of an eye. All I think about is how I can keep two little guys happy with one little snake. Exactly this size.

مرداد ۱۹، ۱۳۹۴

شیرین شیرینم رایکا

تا همین یک هفته پیش ساعت 9.30 شب میخوابید. الان دو سه شبه ساعت 10 زودتر خوابش نمی بره. داره دندون در میاره فکر کنم. تایلنول دادم. 3 بار شیر خورده. کلی شعر و آواز خونده. نشستم TM کنم. بلکه یه کم هر دومون آرامش بگیریم. دیدم داره هی یه چیزی رو تکرار می کنه. گوش کردم. "یو بست مامان! یو بست! ... یو بست مامان. یو بست! " پشت کمر شو مالیدم. گفتم یو آر د بست رایکا. یو آر د بست! ... با اون صدای آروم و نرم و گرم شیرینش. یادم اومد از رادین یاد گرفته. رادین محکم میپره بغلم میکنه میگه "you are the best mommy ever!"
امروز سر غذا می گفت "look at this" با لهجه خوب و درست و درمون. یک ماهه رفته مهد کودک اونجا یاد گرفته. حالا کم کم میریزه بیرون اطلاعات جدیدش رو. گاهی هم راه میره "شبت شلوم" میخونه ... شبت شبت .... مهد کودک بیشترشون جوییش (یهودی) هستن. می بینه خنده مون گرفته از دستش بازم می خونه!
دیروز به دکترش میگم کاش یه استیکر به بچه ها میدادین. گفت من استیکر دارم ولی معمولا بچه 22 ماهه ازین چیزا سر در نمیاره. این از سنش خیلی جلوتره.
گفتم از برادر بزرگش یاد میگیره. دکتر استیکر رو بهش داد. گفتم "رایکا گفتی مرسی؟"  گفت "گفتی مرسی" این را بدون حالت سوالی میگوید. با حالت خبری. چون از ما یاد میگیرد همه چیز را به دوم شخص میگوید. همان جوری که به خودش میگیم. مثلا میخواد از پله بیاد پایین میگه "می خوای بیایی پایین" این یعنی میخوام بیام پایین.  یا مثلا میگه "کیک دوست داری" ... یعنی کیک دوست دارم. اگه بگه "کیک دوست داری؟" به حالت سوالی یعنی داره از ما می پرسه.
اما کلا جمله میگه. جمله های کامل. لحن سوالی و خبری رو هم کامل درست استفاده میکنه. بهترینش وقتیه که میاد ازم میپرسه "خوبی مامان؟" می خوام درسته بخورمش با این همه عقل و شعورش. سوییچ کردنش بین فارسی و انگلیسی از خوشمزه ترین هاست. رادین که شروع میکنه باهاش انگلیسی صحبت کردن ، جواب میده yeah! yeah!
جمله های پیچیده میگه. دو روز پیش بردم براش کفش بخرم. یه کفش آبی و یه کفش طوسی بهش دادم. کفش آبی رنگ رو برداشت از رادین پرسید "رادین تو این کفش دوست داری؟" رادین با هیجان گفت آره. خیلی خوبه !
 نظر ما رو نپرسید. کفش رو پوشید و به شیوه همه مردان زندگی من حتی حاضر نشد کفش دوم را امتحان کند.
 خرید انجام شد.