بهمن ۰۵، ۱۳۹۹

!The art of Iranian cuisine

 از موفقیت‌های امروز این بود که برای اولین بار خورش فسنجون پختم. کلی از دیشب برنامه‌ریزی کردم براش و اینقدر دستور آشپزی گوگل کردم و آنقدر بالای سرش ایستادم تا شد عین یک فسنجون واقعی. خوشمزه، خوش‌بو، با همون طعم ملسی که می‌خواستم، نه ترش و نه شیرین. با همون رنگ آشنای هوس انگیزی که می‌خواستم، عین همونی که عمه مینا می‌پخت، نه از اون قهوه‌ای تیره سوخته‌ها. خلاصه یک سور به رستوران‌های دور و بر زدم. ولی آنچه اولین فسنجان مرا قابل ثبت بر جریده عالم می‌کند، این است که بچه‌ها برای اولین بار، تأکید می‌کنم برای اولین بار، بالاخره فسنجان خوردند، آن هم بی نق و ناز. دلیلش هم مارکتینگ خوب بود؛ غذا را کشیدم و با افتخار اعلام کردم که:

"This is the art of Iranian cuisine!"
بهشون گفتم چقدر وقت صرف درست کردن این غذا شده. براشون تعریف کردم که این دومین باریست که در تمام عمرم فسنجون می‌پزم. بار اول حدود هفده، هژده سال پیش بود و غذایی که پختم هیچ شباهتی به فسنجون نداشت. همان شد که دیگر نپختم. براشون یک کم غذا کشیدم از ترس اینکه مثل قبل نگن چرا این این رنگیه، نمی‌خورم، دوست ندارم، فیلان، بهمان. نشستد و خوردند و در کمال حیرت من گفتند خیلی خوشمزه است و بیشتر می‌خواهند. حتی اینقدر علاقه‌مند شدند که سعی کردند مواد اولیه خورش را حدس بزنند. یک در هزار هم فکر نمی‌کردند توش گردو داشته باشد.
پسرک هفت ساله گفت: "با اینکه رنگش قهوه‌ایه و قیافه‌اش عجیبه ولی مزه‌اش خوبه."
پسرک ده ساله پرسید: "توش چی ریختی که اینقدر خوشمزه شده؟" گفتم"لاو!"
با شیطنت گفت:
"Uh! Love is so tasty!"

قرار بود امروز بچه‌ها با پدرشون بروند بیرون و من سه ساعت کار کنم. رفتند بیرون و سکوت و آرامش آنقدر دلچسب بود که دراز کشیدم روی کاناپه و همه‌ی سکوت را تو کشیدم.
بعضی روزها هم اینجوری می‌گذرد.

دی ۲۷، ۱۳۹۹

طاعون و سووشون

داستان‌های طاعون و سووشون هر دو در حوالی سال ۱۳۲۰ شمسی اتفاق می‌افتد (سال‌های پایانی جنگ جهانی دوم).

از سال پیش با شیوع کرونا، کتاب طاعونِ آلبر کامو دوباره خیلی مطرح و خوانده شده. من به طور تصادفی همان روزها سووشونِ سیمین دانشور را خواندم. هرچند موضوع اصلی سووشون درباره‌ی فرا‌گیری بیماری تیفوس (یا تب محرقه) نیست، اما تاثیر آن بر زندگی مردم شیراز و روستاهای اطرافش در جای جای داستان دیده می‌شود: تپه‌ی اجساد مرده‌ها، پر بودن بیمارستان و مریضخانه‌، ضدعفونی کردن با صابون گوگرد و جوشاندن لباس‌ها، و حال و هوای شهر در روزهای آخر جنگ جهانی، قحطی، گرسنگی، فقر و بیماری مسری مرگبار.

غرض به هیچ وجه مقایسه این دو کتاب -یا نعوذبالله این دونویسنده- نیست. درون‌مایه‌ی این دو رمان بسیار متفاوت است. فقط هم‌زمانی اتفاقات این دو داستان و معاصر بودن این دو نویسنده برایم جالب بود. شاید برای شما هم جالب باشد.

 

 

 

تولد

مرگ

درباره کتاب

تاریخ انتشار

 

آلبر کامو

 

(۱۹۱۳ م.)

۱۲۹۲ ش.

 

(۱۹۶۰ م.)

۱۳۳۹ ش.

 

 طاعون

همه‌گیری بیماری طاعون در شهر اوران الجزایر (از مستعمرات فرانسه)،  اعلام وضعیت قرنطینه و تعطیلی شهر در سال ۱۹۴۰ م. (۱۳۱۹ ش.)

 

(۱۹۴۷ م.)

۱۳۲۶ ش.

 

سیمین دانشور

 

۱۳۰۰ ش.

 

 

۱۳۹۰ ش.

 

سووشون  

وضعیت اجتماعی شیراز و حومه در سال‌های پایان جنگ جهانی دوم و فراگیری بیماری تیفوس

 ۱۳۲۰-۱۳۲۵ ش.

 

 

۱۳۴۸ ش.

 

کامو ۸ سال قبل از دانشور به دنیا آمده و طاعون ۲۲ سال قبل از سووشون منتشر شده.