دو سال پیش وقتی کتاب Fifty Shades of Grey رو میخوندم، تنها چیزی که فکرش رو نمیکردم این بود که کاراکترهای کتاب در دنیای واقعی، دنیایی که من میشناسم، وجود داشته باشند. یادمه که با چند تا از همکارام رفته بودیم ناهار بخوریم و اونا میگفتن که باید از روی این کتاب فیلم ساخته بشه. جولیا با هیجان میگفت "من فقط دلم میخواد این آدم رو ببینم." Grey رو میگفت. بحث سر این بود که چه کسی میتونه این نقش رو بازی کنه. من همچنان فکر میکردم این آدم اصلا نمیتونه واقعی باشه و تخیل نویسنده برام عجیب بود. بعدا در مقدمهٔ کتاب خوندم که نویسنده گفته بود برای نوشتن کتاب با افراد BDSM زیادی صحبت کرده و خیلی در این زمینه مطالعه/تحقیق کرده. من هنوز فکر میکردم به هرحال حتما کتاب همه چیز رو اغراق آمیزتر از واقعیت توصیف کرده. من داستان اروتیک محض نمیخونم. وقتش رو ندارم. به خصوص اگر پونصد صفحه باشه که حوصلهاش رو هم ندارم. تا اینکه ژیان قمیشی در برنامهٔ Q یک تکه از کتاب رو خوند. و پشتش یک نفس عمیق کشید.
به صدای نفس هاش هم گوش میکردیم، نه؟ با خودم فکر کرده بودم چه خوب است که میتواند همچین چیزی را در رادیو بخواند. همه چیز با صدای ژیان معنی عمیقتری داشت. کیو(Q) هیچ وقت همان کیو نبود بدون صدای او. هیچ متنی دیگر همان معنی را نمیداد، همان جذبه را نداشت. داشت؟ ژیان کتاب را معرفی کرد و گفت که این فقط یک کتاب اروتیک نیست، اثر ادبی خوبی هم هست.
جلد اول کتاب را یک هفتهای خواندم.
به صدای نفس هاش هم گوش میکردیم، نه؟ با خودم فکر کرده بودم چه خوب است که میتواند همچین چیزی را در رادیو بخواند. همه چیز با صدای ژیان معنی عمیقتری داشت. کیو(Q) هیچ وقت همان کیو نبود بدون صدای او. هیچ متنی دیگر همان معنی را نمیداد، همان جذبه را نداشت. داشت؟ ژیان کتاب را معرفی کرد و گفت که این فقط یک کتاب اروتیک نیست، اثر ادبی خوبی هم هست.
جلد اول کتاب را یک هفتهای خواندم.
یکشبهی پیش ساعت ۹:۳۰ شب بعد از اینکه بچهها رو خوابوندم، رفتم سر وقت فیس بوک. اعتراف میکنم که از همون جماعتی هستم که اخبار رو از تو فیس بوک میخونن. بعدش اگر خبر مهمی بود میرم از روزنامههای آنلاین هم میخونم. وقتم اجازه بیش از این را نمیدهد. دوستی پُست ژیان قمیشی رو "شِیر" کرده بود. پست طولانی بود اما همان جملهٔ اول را چنان خوب نوشته بود که نشستم. خبر بزرگ بود از همان اول میشد فهمید اما با اینحال باز هم خارج از انتظار همه بود. ژیان قمیشی از برنامهٔ Q اخراج شده بود. خبر را بلند بلند برای مرد خواندم. این تازه اول ماجرا بود. بعد بقیه اش را خواندم همان جور بلند بلند، با چشمهای گرد شده. اولش حتا فکر کردم شاید اکانتش هَک شده باشد. اما جدی بود. نود هزار تا هم لایک خورده بود. اولین چیزی که به ذهنم رسید جملهای است که همیشه یکی از دوستان میگه: " آدم نمیره چه چیزا میبینه!"
ژیان قمیشی، که خیلیها تو کانادا فکر میکردن شاید همجنس باز باشه، BDSM کاره. درست مثل Grey! و اطلاعات خصوصیش رو نوشته که همهی ما بخونیم چون ممکنه به زودی از جاهای دیگه خبرهای عجیبتری به دستمون برسه. واو!
ژیان قمیشی، که خیلیها تو کانادا فکر میکردن شاید همجنس باز باشه، BDSM کاره. درست مثل Grey! و اطلاعات خصوصیش رو نوشته که همهی ما بخونیم چون ممکنه به زودی از جاهای دیگه خبرهای عجیبتری به دستمون برسه. واو!
کی فکرشو میکرد کسی مثل ژیان قمیشی رو بشه اخراج کرد؟ (برای کسانی که خارج از کانادا زندگی میکنن، مثل اینه که یه روز بشنوید اُپرا وینفری از اجرای شو تلویزیونیش برکنار شده. اگر فرض را بر این بگذاریم که اپرا خودش صاحب شو نباشد. فقط برای اینکه بگم چه اتفاق عجیبی اینجا افتاده) همان شب من پتیشنی را که در حمایت از ژیان قمیشی بود امضا کردم. هدف این پتیشن این است که بگوید کارفرما نباید در مسائل اتاق خواب کارمندها دخالت کند یا به خاطر آن کسی را از کار برکنار کند. راستش من یه کمی دایی جان ناپلئونی فکر میکنم. فکر میکردم ماجرا نباید به همین سادگیها باشد و حتما ژیان قمیشی با کسی مصاحبهای کرده که رادیو CBC به خاطر آن عذرش را خواسته. به عبارتی، با یک شم خیلی ایرانی گفتم کار کارِ لابیهای اسرائیلی است! حتما قضیه سیاسی است. زیرآبش را زدهاند.
حقیقت این است که تصور اعمال خشونت از کسی که آنقدر "با تمام افق های باز نسبت داشت" برایم بسیار سخت بود. کسی که ضمنا گفته بود "من هرگز سَلی فیلد را به خاطر بازی در فیلم بدون دخترم هرگز نبخشیدم." کسی که بعد از ماجراهای سال ۸۸ در ایران، در پارلمان پارک تورونتو بیانیهای خوانده بود با ترجیع بند محکم "The world is watching" . کسی که این حرف ها را زده بود ژیان قمیشی اکتیویست بود، نه فقط ژیان قمیشی مجری کیو. شاید فکر نمیکرد که روزی دنیا نظارهگر اعمال خودش هم باشد.
حقیقت این است که تصور اعمال خشونت از کسی که آنقدر "با تمام افق های باز نسبت داشت" برایم بسیار سخت بود. کسی که ضمنا گفته بود "من هرگز سَلی فیلد را به خاطر بازی در فیلم بدون دخترم هرگز نبخشیدم." کسی که بعد از ماجراهای سال ۸۸ در ایران، در پارلمان پارک تورونتو بیانیهای خوانده بود با ترجیع بند محکم "The world is watching" . کسی که این حرف ها را زده بود ژیان قمیشی اکتیویست بود، نه فقط ژیان قمیشی مجری کیو. شاید فکر نمیکرد که روزی دنیا نظارهگر اعمال خودش هم باشد.
از طرف دیگر، باور اینکه سه زن تحصیل کرده بالای ۲۵ سال در کشوری مثل کانادا تا به حال در این مورد سکوت کرده باشند برایم سخت تر است. حتا یک مورد مراجعه به پلیس وجود ندارد. اینجا که ایران نیست که مثلا اگر ریحانه جباری به پلیس شکایت میکرد پلیس بیاید و اولین سوالی که بپرسد این باشد که: "شما اینجا تنها با این آقا چه غلطی میکنی؟" اینجا که قانون زن را به خاطر "رابطهٔ نامشروع" سنگسار نمیکند. اینجا امریکا شمالی است. جایی که پرزیدنت آمریکا را به خاطر رابطهاش با مونیکا لوینسکی رسوا میتوان کرد. یا چرا راه دور برویم؟ همین چند ماه پیش بود که شهردار تورنتو به خاطر اهانت به یکی از گارسنهای زن در رستورانی در تورنتو در تلویزیون رسوا شد و مجبور به معذرت خواهی شد. این سه زن هم به نظر نمیرسد که از قمیشی میترسند. چون قمیشی لابد میداند چه کسانی شکایت کردهاند ازش. اینها میگویند که از قضاوت عمومی میترسند. برای همین اسمشان را مخفی نگه داشتهاند. این چیزها باور قضیه را برایم سخت میکند. ضمن اینکه از قرار معلوم این سه نفر بیش از یک بار با قمیشی رابطه داشته اند. به گفته قمیشی -همان نوشته فیس بوک اش- نزدیک یک سال با هم بودهاند. دوستی توی فیس بوک میگوید که "این دخترها جوان و کم تجربه بوده اند و برای بعضیها طول میکشد تا متوجه شوند که در رابطهٔ غلطی گیر افتادهاند." موضوع اینجاست که اینها میگویند کتک خوردهاند و تا مرز مرگ خفه شدهاند، یعنی فهمیدن این که این چیزها را دوست نداشتند اینقدر سخت بوده؟
قضیه ژیان قمیشی، به نفع هر گروه که تمام بشود، به نظر من تلخ است. اگر قمیشی دروغ گفته باشد، و از شهرت و محبوبیتش سؤ استفاده کرده باشد، دیگر آدم می ماند که در این دنیای پَست حرف چه کسی را باور کند؟ احتمالا خیلی از ما به شعور، درک، و درستی انسان تا مدت ها بدبین خواهیم شد. اگر متهم نشود، باید دید چرا شبکههای خبری معتبری مثل CBC و Toronto Star خواستهاند تا وجههاش را خراب کنند یا زندگیش را نابود کنند؟ احتمالش کم است که به این زودیها بفهمیم. به قول همان دوست باید آنقدر زنده بمانیم تا با خبر دیگری شوکه شویم.
برای من، ماجرای قمیشی خیلی پیچیده است. پیچیده از آن نظر که اخلاقیات و سیستم ارزش گذاری ما را زیر سوال میبرد. اخلاقیات نسبی است و بستگی دارد به زاویهٔ دید ما. همین چند وقت پیش، راب فورد، شهردار سابق تورنتو، ادعا میکرد که کوکائین کشیدنش یک مسالهٔ شخصی است. جالب اینکه هیچ نهادی و بنیادی در کانادا نتوانست شهردار را عزل کند. قدرتش را محدود کردند اما سمتش را نتوانستند از او بگیرند. من از مخالفان راب فورد بودم. از کسانی بودم که میگفتند باید حتما برکنار شود. اکثریت مردم میگفتند شهرداری که مواد مخدر مصرف میکند الگوی خوبی برای جوانان شهر نیست. دیگر کسی نمیتواند به بچه اش بگوید هروئین نکش بدبخت میشوی. جوکها سر این قضیه ساخته شد. میگفتند شهرداری که مواد میکشد و از خود بیخود میشود، نمیتواند تصمیمات ضروری و مهم برای شهر بگیرد. راب فورد اما به زعم ما "با پر رویی تمام" از حق خودش برای جدا نگاه داشتن زندگی خصوصیش از شغلش پافشاری میکرد و هرگز استعفا نداد. اگر راب فورد به همین اتهام قمیشی متهم شده بود، شک ندارم که پتیشنی که من امضا میکردم برای برکناریش میبود. اما قمیشی دلهای ما را تسخیر کرده بود، مگر نه؟ به خصوص که افتخار ما ایرانیهای کانادا بود در این دنیای خراب شده!
یک سری میگویند "ما قمیشی را تا این حد نمی شناسیم که نظر بدهیم." درست. سوال من این است که مگر ما چند نفر را "تا این حد" میشناسیم؟ دلیل اولیه خیلی ها برای مخالفت با مواد کشیدن راب فورد هم مخالف بودن با سیاست های او بود. من برنامهٔ ژیان قمیشی را بعد از ماجرای راب فورد به یاد دارم. با شوخی گفته بود "تورنتو شهردار توهم زده نمیخواهد." به راستی مرز زندگی خصوصی و کار افراد کجا از هم جدا میشود؟ ما "فرض" را بر این گذشته بودیم که قمیشی را میشناسیم از لابهلای نقطه نظرهایش. همان جور که فرض میکنیم سهراب سپهری را میشناسیم - آزارش به مورچه هم نمیرسید- یا شیرین عبادی را میشناسیم -امکان ندارد با بچههایش تند رفتاری کند-. همهٔ این شناخت ما فرضیه هایی است که در مورد "تیپ" آدمها داریم. فرضیهها همه به جاست تا اینکه یکهو پردهها بر افتد. اخلاقیات ما تا چه حد منصفانه است؟ تا همین چند وقت پیش ما به قمیشی حق میدادیم که راب فورد را مسخره کند. آیا هنوز هم به او این حق را میدهیم؟
خیلی از کسانی که حالا میگویند قمیشی با زنانی بسیار جوان تر از خودش رابطه داشته، همان هایی هستند که همین چند وقت پیش برای عروسی جورج کلونی با امل لایک زدند و بهبه و چهچه کردند. امل حدود بیست سال از جورج کلونی ۵۳ ساله جوان تر است. اختلاف سنی زیاد بین زوج های معروف سلبریتی نامعمول نیست. نمیگویم خوب است یا بد، اما چرا کسی نمیگوید جورج کلونی امل را اغفال کرده؟ زنی که بالغ است، تحصیل کرده است، شاغل است (درآمد دارد)، خودش برای خودش تصمیم میگیرد، در کشوری مثل کانادا زندگی میکند که معروف است به تقدم دادن به زنها (ولو اگر به شوخی هم باشد)، چطور قابل اغفال است؟
اخلاقیات بستگی دارد به سن و تجربهی ما. آدمها تغییر میکنند. مثلا من زمانی که ۲۲ ساله بودم فمینیست بودنم این مدلی بود که برای دختر داییام ،مینا، که هم سن من بود و داشت "زود" ازدواج میکرد گریه میکردم. ماجرا این بود که داماد از زن اولش جدا شده بود. همین. هیچ مورد دیگری نداشت. دو سال با زن اولش زندگی کرده بود ولی زود جدا شده بودند. تحصیل کرده بود. جوان بود. خوش قیافه بود. بالاتر از همه چیز، مینا او را پذیرفته بود. من پشت تلفن زار زار گریه میکردم و به مادرم میگفتم که چرا مینا فکر میکند باید حتما ازدواج کند. دلم به شدت برای مینا میسوخت که دارد "بدبخت" میشود. ده سال بعد از آن، من کسی بودم که در مورد رابطه نامتعارف آزاده با دوست پسرش، که همزمان با او دوست دختر دیگری هم داشت، هیچ نظری نمیدادم جز گفتن اینکه انتخاب خودش است. نمیگویم رابطه سه گانه شان برایم عجیب نبود اما میتوانستم بفهمم که شهزاده آرزوهای دیگران میتواند با شهزاده آرزوهای من از زمین تا آسمان فرق داشته باشد. امروز هم همچنان خودم را فمینیست سرسختی میدانم اما به همان شدتی که از مداخله هایی که به اسم حمایت از زن، زندگی زنان را تحت کنترل خودش میگیرد خشمگین میشوم، از ننه من غریبم بازی هایی که تحت لوای مظلومیت زن انجام میشود به شدت کلافه میشوم. زن تا کی مظلوم است؟ تا کجا ضعیف است؟ چرا نباید بتواند از حقوق قانونی اش استفاده کند؟ اینکه بایستد، کتک بخورد، خفه بشود، تحقیر بشود، و همچنان ادامه بدهد مظلومیت است؟ میدانم جوابش همیشه آسان نیست.
نوشته Jian Ghomeshi در فیس بوک
نوشته Owen Pallett (موزیسین و منتقد) در فیس بوک با عنوان "ژیان قمیشی دوست من است. و ژیان قمیشی زن ها را کتک میزند"