آبان ۰۷، ۱۳۹۳

Jian Ghomeshi and Fifty Shades of Truth

دو سال پیش وقتیکتاب Fifty Shades of Grey رو میخوندم، تنها چیزی که فکرش رو نمیکردم این بود که کاراکترهای کتاب در دنیای واقعی، دنیایی که من میشناسم، وجود داشته باشند. یادمه که با چند تا از همکارام رفته بودیم ناهار بخوریم و اونا می‌گفتن که باید از روی این کتاب فیلم ساخته بشهجولیا با هیجان میگفت "من فقط دلم می‌خواد این آدم رو ببینم."  Grey رو میگفت. بحث سر این بود که چه کسیمیتونه این نقش رو بازیکنه. من همچنان فکر میکردم این آدم اصلا نمی‌تونه واقعی باشه و تخیل نویسنده برام عجیب بود. بعدا در مقدمهٔ کتاب خوندم که نویسنده گفته بود برای نوشتن کتاب با افراد BDSM زیادیصحبت کرده و خیلیدر این زمینه مطالعه/تحقیق کردهمن هنوز فکر میکردم به هرحال حتما کتاب همه چیز رو اغراق آمیزتر از واقعیت توصیف کرده. من داستان اروتیک محض نمی‌خونم. وقتش رو ندارم. به خصوص اگر پونصد صفحه باشه که حوصلهاش رو هم ندارم. تا اینکه ژیان قمیشی در برنامهٔ Q یک تکه از کتاب رو خوند. و پشتش یک نفس عمیق کشید.

به صدای نفس هاش هم گوش میکردیم، نه؟ با خودم فکر کرده بودم چه خوب است که میتواند همچین چیزی را در رادیو بخواند. همه چیزبا صدای ژیان معنیعمیقتری داشت. کیو(Q) هیچ وقت همان کیو نبود بدون صدای او. هیچ متنی دیگر همان معنیرا نمیداد، همان جذبه را نداشت. داشت؟ ژیان کتاب را معرفیکرد و گفت که این فقط یک کتاب اروتیک نیست، اثر ادبی خوبی هم هست.
جلد اول کتاب را یک هفتهای خواندم

یکشبه‌ی پیش ساعت ۹:۳۰ شب بعد از اینکه بچهها رو خوابوندم، رفتم سر وقت فیس بوک. اعتراف میکنم که از همون جماعتیهستم که اخبار رو از تو فیس بوک میخونن. بعدش اگر خبر مهمیبود میرم از روزنامههای آنلاین هم میخونم. وقتم اجازه بیش از این را نمیدهد. دوستیپُست ژیان قمیشی رو "شِیر" کرده بود. پست طولانیبود اما همان جملهٔ اول را چنان خوب نوشته بود که نشستم.  خبر بزرگ بود از همان اول میشد فهمید اما با اینحال باز هم خارج از انتظار همه بود. ژیان قمیشی از برنامهٔ Q اخراج شده بود. خبر را بلند بلند برای مرد خواندم. این تازه اول ماجرا بود. بعد بقیه اش را خواندم همان جور بلند بلند، با چشمهای گرد شده. اولش حتا فکر کردم شاید اکانتش هَک شده باشداما جدی بود. نود هزار تا هم لایک خورده بود. اولین چیزی که به ذهنم رسید جملهای است که همیشه یکیاز دوستان میگه: " آدم نمیره چه چیزا می‌بینه!"
ژیان قمیشی‌، که خیلی‌‌ها تو کانادا فکر میکردن شاید همجنس بازباشه، BDSM کاره. درست مثل Grey! و اطلاعات خصوصیش رو نوشته که همه‌ی‌ ما بخونیم چون ممکنه به زودی از جاهای دیگه خبرهای عجیبتری به دستمون برسه. واو

کیفکرشو میکرد کسیمثل ژیان قمیشی رو بشه اخراج کرد؟ (برای کسانیکه خارج از کانادا زندگیمیکنن، مثل اینه که یه روز بشنوید اُپرا وینفری از اجرای شو تلویزیونیش برکنار شده. اگر فرض را بر این بگذاریم که اپرا خودش صاحب شو نباشد. فقط برای اینکه بگم چه اتفاق عجیبی اینجا افتاده) همان شب من پتیشنی را که در حمایت از ژیان قمیشی بود امضا کردم. هدف این پتیشن این است که بگوید کارفرما نباید در مسائل اتاق خواب کارمندها دخالت کند یا به خاطر آن کسیرا از کار برکنار کند. راستش من یه کمیدایی جان ناپلئونی فکر میکنم. فکر میکردم ماجرا نباید به همین سادگیها باشد و حتما ژیان قمیشی با کسیمصاحبهای کرده که رادیو CBC به خاطر آن عذرش را خواسته. به عبارتی، با یک شم خیلیایرانیگفتم کار کارِ لابیهای اسرائیلی است! حتما قضیهسیاسی است. زیرآبش را زدهاند.

حقیقت این است که تصور اعمال خشونت از کسیکه آنقدر "با تمام افق های باز نسبت داشت" برایم بسیار سخت بود. کسی که ضمنا گفته بود "من هرگز سَلی فیلد را به خاطر بازی در فیلم بدون دخترم هرگز نبخشیدم." کسی که بعد از ماجراهای سال ۸۸ در ایران، در پارلمان پارک تورونتو بیانیه‌ای خوانده بود با ترجیع بند محکم "The world is watching" . کسی که این حرف ها را زده بود ژیان قمیشی اکتیویست بود، نه فقط ژیان قمیشی مجری کیو. شاید فکر نمیکرد که روزی دنیا نظاره‌گر اعمال خودش هم باشد 

از طرف دیگر، باور اینکه سهزن تحصیل کرده بالای ۲۵ سال در کشوری مثل کانادا تا به حال در این مورد سکوت کرده باشند برایم سخت تر است. حتا یک مورد مراجعه به پلیس وجود ندارد. اینجا که ایران نیست که مثلا اگر ریحانه جباری به پلیس شکایت میکرد پلیس بیاید و اولین سوالیکه بپرسد این باشد که: "شما اینجا تنها با این آقا چه غلطی میکنی؟" اینجا که قانون زن را به خاطر "رابطهٔ نامشروع" سنگسار نمیکند. اینجا امریکا شمالی است. جاییکه پرزیدنت آمریکا را به خاطر رابطهاش با مونیکا لوینسکی رسوا میتوان کردیا چرا راه دور برویم؟ همین چند ماه پیش بود که شهردار تورنتو به خاطر اهانت به یکیاز گارسنهای زن در رستورانی در تورنتو در تلویزیون رسوا شد و مجبور به معذرت خواهی شد. این سه زن هم به نظر نمیرسد که از قمیشی می‌ترسند. چون قمیشی لابد میداند چه کسانیشکایت کردهاند ازش. اینها میگویند که از قضاوت عمومیمیترسند. برای همین اسمشان را مخفی نگه داشتهاند. اینچیزها باور قضیه را برایم سخت میکند. ضمن اینکه از قرار معلوم این سهنفر بیش از یک بار با قمیشی رابطه داشته اند. به گفته قمیشی -همان نوشته فیس بوک‌ اش- نزدیک یک سال با هم بودهاند. دوستیتوی فیس بوک میگوید که "این دخترها جوان و کم تجربه بوده اند و برای بعضی‌‌ها طول میکشد تا متوجه شوند که در رابطهٔ غلطی گیر افتادهاند." موضوع اینجاست که اینها میگویند کتک خوردهاند و تا مرز مرگ خفه شدهاند، یعنیفهمیدن این که این چیزها را دوست نداشتند اینقدر سخت بوده؟

قضیه ژیان قمیشی، به نفع هر گروه که تمام بشود، به نظر من تلخ است. اگر قمیشی دروغ گفته باشد، و از شهرت و محبوبیتش سؤ استفاده کرده باشد، دیگر آدم می ماند که در این دنیای پَست حرف چه کسیرا باور کند؟ احتمالا خیلیاز ما به شعور، درک، و درستی انسانتا مدت ها بدبین خواهیم شداگر متهم نشود، باید دید چرا شبکههای خبری معتبری مثل CBC و Toronto Star خواستهاند تا وجههاش را خراب کنند یا زندگیش را نابود کنند؟ احتمالش کم است که به این زودیها بفهمیم. به قول همان دوست باید آنقدر زنده بمانیم تا با خبر دیگری شوکه شویم.

برای من، ماجرای قمیشی خیلیپیچیده است. پیچیده از آن نظر که اخلاقیات و سیستم ارزش گذاری مارا زیر سوال میبرد. اخلاقیات نسبیاست و بستگی دارد به زاویهٔ دید ما. همین چند وقت پیش، راب فورد،  شهردار سابق تورنتو، ادعا میکرد که کوکائین کشیدنش یک مسالهٔ شخصیاست. جالب اینکه هیچ نهادی و بنیادی در کانادا نتوانست شهردار را عزل کند. قدرتش را محدود کردند اما سمتش را نتوانستند از او بگیرند. من از مخالفان راب فورد بودم. از کسانیبودم که میگفتند باید حتما برکنار شود. اکثریت مردم میگفتند شهرداری که مواد مخدر مصرف میکند الگوی خوبی برای جوانان شهر نیست. دیگر کسینمیتواند به بچهاش بگوید هروئین نکش بدبخت میشوی. جوکها سر این قضیهساخته شد. میگفتند شهرداری که مواد میکشد و از خود بیخود میشود، نمیتواند تصمیمات ضروری و مهم برای شهر بگیرد. راب فورد اما به زعم ما "با پر رویی تمام" از حق خودش برای جدا نگاه داشتن زندگیخصوصیش از شغلش پافشاری میکرد و هرگز استعفا نداد. اگر راب فورد به همین اتهام قمیشی متهم شده بود، شک ندارم که پتیشنی که من امضا میکردم برای برکناریش میبود. اما قمیشی دلهای ما را تسخیر کرده بود، مگر نه؟ به خصوص که افتخار ما ایرانیهای کانادا بود در این دنیای خراب شده!

یک سری میگویند "ما قمیشی را تا این حد نمی شناسیم که نظر بدهیم." درست. سوال من این است که مگر ما چند نفر را "تا این حد" میشناسیم؟ دلیل اولیه خیلی ها برای مخالفت با مواد کشیدن راب فورد هم مخالف بودن با سیاست های او بود. من برنامهٔ ژیان قمیشی را بعد از ماجرای راب فورد به یاد دارم. با شوخیگفته بود "تورنتو شهردار توهم زده نمیخواهد." به راستیمرز زندگیخصوصی و کار افراد کجا از هم جدا میشود؟ ما "فرض" را بر این گذشته بودیم که قمیشی را میشناسیم از لابه‌لای نقطه نظرهایش. همان جور که فرض میکنیم سهراب سپهری را میشناسیم - آزارش به مورچه هم نمیرسید- یا شیرین عبادی را میشناسیم -امکان ندارد با بچههایش تند رفتاری کند-. همهٔ این شناخت ما فرضیه هایی است که در مورد "تیپ" آدمها داریم. فرضیهها همه به جاست تا اینکه یکهو پردهها بر افتد. اخلاقیات ما تا چه حد منصفانه است؟ تا همین چند وقت پیش ما به قمیشی حق میدادیم که راب فورد را مسخره کند. آیا هنوز هم به او این حق را میدهیم؟  

خیلی از کسانی که حالا میگویند قمیشی با زنانی بسیار جوان تر از خودش رابطه داشته، همان هایی هستند که همین چند وقت پیش برای عروسی جورج کلونی با امل لایک زدند و بهبه و چهچه کردند. امل حدود بیست سال از جورج کلونی ۵۳ ساله جوان تر است. اختلاف سنی زیاد بین زوج های معروف سلبریتی نامعمول نیست. نمیگویم خوب است یا بد، اما چرا کسی نمیگوید جورج کلونی امل را اغفال کرده؟ زنی که بالغ است، تحصیل کرده است، شاغل است (درآمد دارد)، خودش برای خودش تصمیم میگیرد، در کشوری مثل کانادا زندگی میکند که معروف است به تقدم دادن به زنها (ولو اگر به شوخی هم باشد)، چطور قابل اغفال است؟

اخلاقیات بستگی دارد به سن و تجربهی ما. آدمها تغییر میکنند. مثلا من زمانیکه ۲۲ ساله بودم فمینیست بودنم این مدلیبود که برای دختر داییام ،مینا، که هم سن من بود و داشت "زود" ازدواج میکرد گریه میکردم. ماجرااین بود که داماد از زن اولش جدا شده بود. همین. هیچ مورد دیگری نداشت. دو سال با زن اولش زندگیکرده بود ولیزود جدا شده بودند. تحصیل کرده بود. جوان بود. خوش قیافه بود. بالاتر از همه چیز، مینا او را پذیرفته بود. من پشت تلفن زار زار گریه میکردم و به مادرم میگفتم که چرا مینا فکر میکند باید حتما ازدواج کند. دلم به شدت برای مینا می‌سوخت که دارد "بدبخت" میشود. ده سال بعد از آن، من کسی بودم که در مورد رابطه نامتعارف آزاده با دوست پسرش، که همزمان با او دوست دختر دیگری هم داشت، هیچ نظری نمیدادم جز گفتن اینکه انتخاب خودش است. نمیگویم رابطه سه گانه شان برایم عجیب نبود اما میتوانستم بفهمم که شهزاده آرزوهای دیگران میتواند با شهزاده آرزوهای من از زمین تا آسمان فرق داشته باشد. امروز هم همچنان خودم را فمینیست سرسختی میدانم اما به همان شدتی که از مداخله هایی که به اسم حمایت از زن، زندگی زنان را تحت کنترل خودش میگیرد خشمگین میشوم، از ننه من غریبم بازیهایی که تحت لوای مظلومیت زن انجام میشود به شدت کلافه میشوم. زن تا کیمظلوم است؟ تا کجا ضعیف است؟ چرا نباید بتواند از حقوق قانونی‌ ‌اش استفاده کند؟ اینکه بایستد، کتک بخورد، خفه بشود، تحقیر بشود، و همچنان ادامه بدهد مظلومیت است؟ می‌دانم جوابش همیشه آسان نیست.





نوشته Jian Ghomeshi در فیس بوک

نوشته Owen Pallett (موزیسین و منتقددر فیس بوک با عنوان "ژیان قمیشی دوست من است. و ژیان قمیشی زن ها را کتک میزند"