از وقتی که تو به دنیا آمادهایی، نه، از وقتی که تو را حامله شدم، خیلی وقتها به گذشتهها فکر میکنم. مثلا ۵۰۰ سال پیش، یا حتا ۲۰۰ سال پیش بچه داری چه جوری بود؟ زنها، دخترها زود حامله میشدن. درد زایمان میکشیدن. نه اپیدرالی بود نه پزشک متخصصی. درد زایمان رو تجربه کردم بالاخره … شریک شدم در تجربه زنانهٔ اعصار! من که البته تا وسطاش رفتم نه تا آخرش … اما به هر حال … در حد قرن ۲۱ام – اون هم توی کانادا- خیلی هم زیاد درد کشیدم! سزارین شدم. بدنم نفهمید که تو به دنیا اومدی و باید بهت شیر برسونه! یه احساس شکست به آدم دست میده انگار که نتونستی یک تجربه طبیعی داشته باشی … آخه میدونی که من خیلی همه چیزو طبیعی دوست دارم! حس میکردم که یه زایمان مصنوعی داشتم! (حالا بماند که قبلانها همیشه میگفتم اگه بخوام بچه دار بشم فقط سزارین! میگفتم که من حوصلهٔ درد کشیدن رو ندارم! اما در عرض ۹ ماه، همه چیز برام عوض شد!) حالم که بهتر شد و واقعگرأیئ که کم کم برگشت، همش با خودم فکر میکردم که ۲۰۰،۳۰۰ سال پیش، زنی با جثهٔ من نمیتونست بچهایی با جثهٔ تو داشته باشه. با زایمان طبیعی نمیتونست. به زنها و بچههایی فکر کردم که موقع زایمان میمردند. به اونایی فکر کردم که شیر کافی برای بچهشون نداشتن. به اونایی که بچهشون مریض میشد و از بین میرفت … به این که چه حسی داره که ۱۰ تا بچه داشته باشی چون نمیدونی چند تاشون زنده خواهند موند … هفتهٔ اول مادر شدن هی فکر میکنی و هی فکر میکنی … به مادران تمام زمانها … به دردهاشون … بعدش هی به خودم یادآوری میکردم که چه موهبتی است در قرن ۲۱ام زندگی کردن …. با دکتر و پرستار و بیمارستان … سزارین در عرض ۲۰ دقیقه انجام میشه. وقتی که میری برای زایمان نگران این نیستی که خودت یا بچهت بمیرین! اصلا به این جور چیزا فکر نمیکنی! بچه که به دنیا اومد، هر چیزی که نیاز داشته باشی از قبل آفریده شده! کافیه که فقط بهش نیاز داشته باشی. میری داروخانه یا میری BabiesRUs و مشکلت رو توضیح میدی و میگی من یه همچین چیزی میخوام. خوب هست. بله هست … ۱۰ جور مدل مختلفش هم هست. مشکل قرن ۲۱ام مشکل انتخاب درست هست! یعنی باید وقت بذاری و کالاها رو مقایسه کنی تا چیزی که راست کارت هست رو انتخاب کنی. همین! اووه تازه! اگه توی کشورهایی که با آدم مثل انسان رفتار میکنن زندگی کنی، مشکل انتخاب هم نداری. میخری، خوشت نیومد میبری پس میدی. ازت نمیپرسن که چرا از این خوشت نیومده. پس مشکل فقط وقته … میخوای توی وقتت صرفه جویی بشه، از همون اول فکراتو بکن، چیزی رو که میخوای درست انتخاب کن!همین! به همین سادگی! چند وقت پیش دیدم که هر روز باید اسباب بازیهاتو بشورم و تمیز کنم چون که همه چیزو میکنی توی دهنت، دیدم که واقعا فرصت نمیکنم. ضمنا اگه من بخوام همه چیز رو هی بشورم، اسباب بازیهات و کتابات و عروسکهات همیشه خیس خواهند بود. گفتم لابد از این دستمالهای مرطوب میکرب کش که برای بچهها ضرر نداشته باشه هم ساخته شده. رفتم سوپرمارکت و دیدم که بله! هست. یک بسته خریدم و حالا هر شب آخر شب فقط یکی از این دستمالها رو میکشم روی اسباب بازیهات و همه چیز برای فردا صبح آماده است. تمیز و بی میکرب! خوب دیگه، وقتی که شیر خشک آمادهٔ مصرف با آب قاطی شده و شیشهٔ پستونک یک بار مصرف و از این جور چیزا هست که مادر و پدر راحت باشن توی مسافرت، نباید خوشحال باشم که تو قرن ۲۱ام بچه دار شدم؟ تا اینکه تو سرما خوردی … و یکهو فهمیدم که برای سرما خوردگی کودکان هییییییییچ دارویی در قرن ۲۱ام پیدا نمیشه! یعنی تجویز نمیشه. باورت میشه؟ ۱۰۰ جور ویروس سرماخوردگی هم وجود داره و برای پیشگیری از هیچ کدومشون هم یک واکسن ساخته نشده و اگه یکی از این ویروسا رو بگیری، بدنت فقط به همون نوع ویروس مقاوم میشه نه به بقیه! این یعنی که ما آدما اگه ۱۰۰ سال هم عمر کنیم هر سال عمرمون میتونیم سرما بخوریم! اه! همینه که من هر سال سرما میخورم. تا قبل از تو، سرما خوردگی مهم نبود ولی حالا دیدم که تمام پیشرفتهای قرن ۲۱ در برابر ویروس مزخرف سرماخوردگی کم آورده! توِ کوچولو هم که نه بلدی فین کنی، و نه میتونی آبنمک قرقره کنی و نه میتونم بهت سوپ بدم نه آب پرتغال نه ویتامین ث … خلط گلوت رو هم نمیتونی تف کنی و هر بار که اذیتت میکنه بالا میاری … تازه فهمیدم که تا ۲ سالگی این وضع همینجوری خواهد بود ل تازه باید خدا رو شکر کنم که میتونی شیر بخوری …. بینیات که کیپ میشه، نمیزاری که توش قطره بریزم که باز شه (این تنها دارویی هست که میتونیم بهت بدیم برای باز شدن بینیت!) هی مقاومت میکنی و سر کوچولوتو محکم این ور او اون ور میکنی … دلم هم که نمیاد به زور بهت بدم … هی میشینم فکر میکنم که کدومش برات بدتره، کیپ بودنه بینیت یا اعمال زور دیدن از طرف ما؟ من فکر کنم دومیش بیشتر اذیتت بکنه … نمیخوام منو که میبینی فکر کنی میخوام به زور قطره بریزم توی دماغت! ۲ روز بد از تو من سرما خوردم. باورم نمیشد که از توِ کوچولو سرما بگیرم! آخه مگه چقدر ویروس داری تو؟! اما هنوز که هنوزه گلوم میخاره و گوشم گرفته. هی خدا خدا میکنم که تو مثل من نشده باشی. چه سخته که نمیتونی به ما بگی که چته و کجات درد میکنه. پرستار میگفت که تحمل مریضی بچهها برای ما مادر و پدرها سختتره تا برای خودشون. راست میگفت؟ به قول خانجون ‘ ایشالا که راست میگفت’! |
شهریور ۲۶، ۱۳۸۹
قرن بیست و یکم و سرماخوردگی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
mitra:
پاسخحذفbaba ajab bloge hesabiee kheili khoshrangeo bazam migam khosh be hale Rodeene
che hali bokone bozorg ke beshe
aks ham bezar age baraye har matlabet aks az khodetun bezarin ham kheili khub mishe
bazam migam rangesh kheili aaliye
merci. bade modatha vaght kardam (vaght gozashtam) ke ye kami be ghiyafeye zaherish ham beresam :)
پاسخحذف