دی ۰۶، ۱۳۹۹

 I saw this snow swan in a dream, last spring. It was the best dream I ever had. The swan was on top of a hill. I was thinking what a sensible idea to make a swan of snow instead of a snowman. Why don't we do that? Then the swan slid backwards down the hill, toward where I was standing. The scene was hilarious and I laughed out load. I still remember the joy, the unexpectedness of the whole thing. Then there were many of them, each one had a colourful beak, bright colours: orange, blue, red, green. They all had their back to me, and they all started to slid down the hill. It was like a scene from Disney movies; full of excitement, joy, and beauty.

The day after I had this dream, something wonderful happened. Something I was dreaming of.
I made the first snow swan today: the orange beak. I need to work on my sculpture skills much harder but the boys said they loved it - and that's all it matters. The next thing we are going to try is painting on snow since today I realized acrylic colour works wonderfully on snow.
I wish you all wonderful dreams and hope your dreams come true in 2021!


بهار امسال خواب این قوی برفی را دیدم.
بهترین خوابی که به عمرم دیده‌ام. قوی برفی بالای تپه‌ای بود، پشت به من. یادم هست توی خواب با خودم گفتم "چه فکر خوبی! چرا هیچ وقت به جای آدم برفی، قوی برفی درست نکردیم؟" همان موقع قو یکهو سر خورد و از بالای تپه سرازیر شد به سمت من که پایین ایستاده بودم. منظره‌ی خنده‌داری بود. بعد یکی یکی ظاهر شدند: ده تا، بیست تا قوی برفی سفید با نوک‌های رنگی براق. هر کدام یک رنگ: نارنجی، آبی، قرمز، سبز. صحنه عین کارتون های والت دیزنی بود؛ زیبا، هیجان‌انگیز و شاد. قوها از پشت یکی یکی از بالای تپه سر میخوردند پایین و پخش می‌شدند در هوا، مثل بچه‌های شیطان و شاد...من قهقه میخندیدم، بلند...
یکی دو روز بعد از دیدن این خواب، پیشامد خوبی برایم اتفاق افتاد. چیزی که کم از رؤیا نبود.
امروز بالاخره اولین قوی برفی را ساختم: قویِ نوک نارنجی.
امیدوارم سال ٢٠٢١ میلادی پر از حادثه‌های خوب، پر از رؤیاهای تازه باشه براتون.
با مهر،
ماندانا








هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر