مردم طوری درباره بچه داری حرف میزنند که انگار کار پیچیده ای است. ابدا این طور نیست. بچه داری ساده است.
ساده همانقدر که هل دادن یک سنگ بزرگ تا نوک یک کوه بلند ساده است: سخت هست، ولی ساده است. درک تفاوت بین این دو موضوع یکی از مفیدترین چیزهایی است که از مادری کردن یاد گرفتهام، به علاوه ی توانایی چرت زدن هر جایی که پیش بیاید، گاهی اوقات همینجوری یهویی.
ساده همانقدر که هل دادن یک سنگ بزرگ تا نوک یک کوه بلند ساده است: سخت هست، ولی ساده است. درک تفاوت بین این دو موضوع یکی از مفیدترین چیزهایی است که از مادری کردن یاد گرفتهام، به علاوه ی توانایی چرت زدن هر جایی که پیش بیاید، گاهی اوقات همینجوری یهویی.
راستش را بخواهید نوزاد یک وسیله ی بینظیرِ زندگی-ساده کُن است. دائما به ما یادآوری میشود که خودمان را سبک کنیم، در لحظه زندگی کنیم، هدفمند باشیم و هدفمان را پیگیری کنیم. متخصصین هنرِ خوب زندگی کردن با ادعای اینکه میتوانند در رسیدن به این هدف به ما کمک کنند پول هنگفتی میسازند: مربی ها، سازمان ها، سخنرانان ایجاد انگیزه، کلاس های بالا بردن اعتماد به نفس و غیره. نوزاد مجموعه همهی این متخصص ها با هم است، که در بسته گرم و نرمی از امید و مِکونیوم** پیچیده شده. فقط باید به طرز واقعأ دردناکی با فشار از واژن خود بیرونش کنید و یا باید با چاقو از شکمتان درش بیاورند (کاریش نمیشه کرد. فقط همین دو تا گزینه لعنتی موجود است).
نوزاد شما مربی زندگی شما میشود. به این صورت:
نوزاد شما مربی زندگی شما میشود. به این صورت:
یک بند به شما میگوید چه کار باید بکنید. رسیدگی به ورودی و خروجی غذایش ۹۶٪ از روزتان را پر میکند. باقی ۴٪ وقتتان صرف این میشود که چه جوری برای غذا و پوشک پول در بیاورید. از سر ناچاری و ترکیبی از خستگی مفرت، و نمای مخدوش توانایی تان در انجام کار، در کارتان با انگیزه تر، با جسورتر و کارآمدتر میشوید.
شما یک آدم درست کرده اید!
این واقعیت، حد و مرز چیزهایی را که تا کنون امکان پذیر می پنداشتید در هم میشکند. شاید حالا پرواز هم میتوانید بکنید. امتحان کردهاید؟ خارج از محل کار، بیشتر و بیشتر پر جرأت میشوید. دورنمای انتظارات شما حالا از طریق منشور تجربهی فرزندتان منکسر شده است. بیپروا و خودخواهانه مدافع حقوق بشر میشوید، مصصم برای بهتر کردن دنیا برای محفاظت کردن از این موجود شفیره سای اسرارآمیز که قلب شماست- که دیگر تا ابد بیرون از بدنتان می تپد.
مدیریت زمان کاری ندارد. به ساعت زنگدار نیازی ندارید. من به مدت شش سال دیرتر از ساعت ۵:۴۵ صبح بیدار نشدم. از جمله چیزهایی که منو بیدار میکرد صدای جیغ، وارسی بینی ام، یک دندون لق افتاده کف دستم، جمله " اینو بو کن" و حس حضور یک اسپایدرمن کوچولوی ساکت، که پایین تختم ایستاده و مرا میپایید بود. نیازی به دفتر خاطرات و روزنگار ندارید. شما جایی نمیروید. اگر بروید، میزان انتظار برای این واقعه عجیب آنرا فراموش نشدنی میکند. در هفته های اول، رفتن به خواربار فروشی به اندازه یک عروسی مجلل درباری که بالای کوه کیلیمانجارو برگزار میشود شکوه و سر و صدا دارد.
سبک تر میشوید. کمبود وقت باعث میشود "دوستانتان" را کم کم از دست بدهید و رفت و آمدهای زندگیتان بخار شود و به هوا برود. فکرِ داشتن هر لباسی غیر از لباس خوابِ بشور بپوش حالتان را به هم میزند، که البته خیلی هم خوب است چون باعث میشود دیگر هوس باحال بودن و سفر رفتن نکنید.
وقتی که دو تا بچه کوچولو و سه تا شغل گنده داشتم، شروع کردم به خیال پردازی درباره زمانی که هرگز و هیچ وقت لازم نباشد جایی بروم یا کاری بکنم. برای همین است که پدر و مادرها اینقدر به نظر بچه های نوجوانشان کسل کننده می آیند، ولی بعدش با کارهای هیجان انگیز غافلگیرشان میکنند: والدین فقط اولش یک عالمه استراحت نیاز دارند. در مورد عقب نماندن از جدیدترین مُد، عقب میمانید و اهمیتی هم نمیدهید. شما جانشین ازکارافتادگیِ قریبالوقوع خودتان را تولید کرده اید. بازنشستگی را بپذیرید. این قدم بعدی برای آشتی با فناپذیری است.
در لحظه زندگی خواهید کرد، نه به خاطر اینکه آنقدر سرتان شلوغ است که غیر از این برایتان ممکن نیست، بلکه به خاطر اینکه هر روز میبینید که زندگی معمولی خانوادگی چقدر به طرز شگفت انگیزی کوتاه، مسرت بخش، معجزه آسا و ارزشمند است. برای این زندگی حریص میشوید، و -صادقانه- هیچ چیز دیگری این ارزش را ندارد … همهی این ها به شرطی است که خوش شانس باشید. امیدوارم که باشید.
* راستش وقتی این نوشته را خواندم اینقدر به نظرم درست آمد که دوست داشتم ترجمه اش کنم. یعنی در مقیاس به این فشردگی نوشتن، این متن خیلی کامل است.
متن اصلی را میتوانید اینجا بخوانید:
http://www.theguardian.com/lifeandstyle/2014/jun/22/having-a-baby-will-simplify-your-life
**اولین مدفوع نوزاد که سیاه رنگ و غلیظ و چسبناک است
------------------------
این نوشته قسمت اول از سه گانه ایست که درباره مادرانگی نوشته ام. لینک دو قسمت دیگر را اینجا میگذارم:
یک- مادر بودن چه جوری است؟
------------------------
این نوشته قسمت اول از سه گانه ایست که درباره مادرانگی نوشته ام. لینک دو قسمت دیگر را اینجا میگذارم:
یک- مادر بودن چه جوری است؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر