یک وقت هایی مثل امشب میام میشینم عکسامونو نگاه میکنم. چقدر عکس! چقدر خاطره! لعنت به دوربین دیجیتال هاهاها به اندازهٔ همهٔ عمرم عکس دارم که نگاه کنم. فکر میکنم به لحظههای خوشم، به دوستام، به درینک هایی که با هم لب زدیم ... خندههای بلند الکی ... به "جینگل بلز"های درخت کریسمس، به اسباب بازیهأیی که راه میرم میرن زیر پام اینجا و اونجا ... به خانوادهای که شدیم ... تو آوردی همهٔ این زندگی تازه را برای ما جان من، هیچ میدانی؟ مامان آخر شبها که همه میخوابند گاهی لایو میشود :) سر خوشم ... امسال هم بگذرد ... این کریسمس و نیو یر هم بگذرد، باز هم یک عالمه زندگی هست که بکنیم ... یک عالمه عشق که تجربه کنیم ... یک عالمه خندهٔ بلند مستانه که قسمت کنیم ... یک عالمه رقصهای نکرده که جبران کنیم ... |
آذر ۲۸، ۱۳۹۱
midnight mommy
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر