آذر ۱۱، ۱۳۹۱

بخورمش؟ یا قورتش بدم؟



میگه "می‌خوام از کیمیان تشکر بدم" ... کیمیا دختر دوستمه، ۱۰ سالشه میاد اینجا با رادین بازی می‌کنه که ما وسایلمونو بسته بندی کنیم واسه اسباب کشی‌. حالا از دیشب تا حالا که حرف کیمیا هست و اینکه چه خوبه که میاد با رادین بازی می‌کنه، نمیدونم چه جوری این جمله به ذهنش رسیده. اینکه مفهوم تشکر کردن رو می‌فهمه، و کل ماجرا رو می‌فهمه، بعدش میاد یه جملهٔ قلمبه میگه ... پسرک دو سال و نیمه ... باید قورتش بدم اما محکم می‌بوسمش. میگم باشه عزیزم


 داریم ناهار می‌خوریم، میت بال (گوشت قل قلی) براش درست کردم با اسپاگتی. غذای مورد علاقش. گرسنش هم هست که خیلی‌ کم پیش میاد! یهو میگه "مرسی‌ مامانی که برام غذا درست کردی" ... با یه لبخند شیرین. میگم خواهش می‌کنم عزیزم (حالا من با چشم تر و صورت گشاد خوشحال) ... محبتش زیاد می‌شه و دستمو میگیره بوس میکنه. میگم می‌خوای شهید کنی‌ منو از عشق؟ میگه "آده!" (آره) یک جوری هم میگه که .... دستشو میگیرم می‌بوسم. اون یکی‌ دستشو هم میاره جلو میگه ببوس :) بعدش هم کل ماجرا براش جالب می‌شه و جملهٔ "مرسی‌ مامانی که برام غذا پختی" با انواع لحن‌های شیرین تر از 
عسل و شکر تکرار می‌شه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر