از موفقیتهای امروز این بود که برای اولین بار خورش فسنجون پختم. کلی از دیشب برنامهریزی کردم براش و اینقدر دستور آشپزی گوگل کردم و آنقدر بالای سرش ایستادم تا شد عین یک فسنجون واقعی. خوشمزه، خوشبو، با همون طعم ملسی که میخواستم، نه ترش و نه شیرین. با همون رنگ آشنای هوس انگیزی که میخواستم، عین همونی که عمه مینا میپخت، نه از اون قهوهای تیره سوختهها. خلاصه یک سور به رستورانهای دور و بر زدم. ولی آنچه اولین فسنجان مرا قابل ثبت بر جریده عالم میکند، این است که بچهها برای اولین بار، تأکید میکنم برای اولین بار، بالاخره فسنجان خوردند، آن هم بی نق و ناز. دلیلش هم مارکتینگ خوب بود؛ غذا را کشیدم و با افتخار اعلام کردم که:
"This is the art of Iranian cuisine!"
بهشون گفتم چقدر وقت صرف درست کردن این غذا شده. براشون تعریف کردم که این دومین باریست که در تمام عمرم فسنجون میپزم. بار اول حدود هفده، هژده سال پیش بود و غذایی که پختم هیچ شباهتی به فسنجون نداشت. همان شد که دیگر نپختم. براشون یک کم غذا کشیدم از ترس اینکه مثل قبل نگن چرا این این رنگیه، نمیخورم، دوست ندارم، فیلان، بهمان. نشستد و خوردند و در کمال حیرت من گفتند خیلی خوشمزه است و بیشتر میخواهند. حتی اینقدر علاقهمند شدند که سعی کردند مواد اولیه خورش را حدس بزنند. یک در هزار هم فکر نمیکردند توش گردو داشته باشد.
پسرک هفت ساله گفت: "با اینکه رنگش قهوهایه و قیافهاش عجیبه ولی مزهاش خوبه."
پسرک ده ساله پرسید: "توش چی ریختی که اینقدر خوشمزه شده؟" گفتم"لاو!"
با شیطنت گفت:
"Uh! Love is so tasty!"
قرار بود امروز بچهها با پدرشون بروند بیرون و من سه ساعت کار کنم. رفتند بیرون و سکوت و آرامش آنقدر دلچسب بود که دراز کشیدم روی کاناپه و همهی سکوت را تو کشیدم.
بعضی روزها هم اینجوری میگذرد.
با عشق غذا پختن , چیزی که یافت نشود جزء در خانه شرقی ها. راستی کلمه فیلان آیا درست است؟ منظورتان فلان نیست؟
پاسخحذفممنونم،ولی من خیلی از غربیها را هم دیدهام که با عشق غذا میپزند. اصلا عشق به غذا بین بنی آدم مشترک است :-)
حذفبله. درستش همان فلان است. فیلان را تعمدا مینویسند. حالت طنز دارد.