سه هفته است کافیشاپ نرفتهام. عادت هر روزهام بود. قهوهی خانگی اصلا همان مزه را ندارد.
سوییچ به دست دم در ايستادم. یک کم این پا آن پا کردم و آخرش گفتم "بدجور هوس قهوه کردم."
سرش را از روی لپتاپ بلند کرد و گفت "خب یکی درست کن با خودت ببر. "
آمدم بگویم از این ها دوست ندارم. که هوس کردهام بروم از بیرون بخرم. انگار بخواهم مجوز بگیرم برای ارتکاب جرم. اما نگفتم. معمولا اوست که میخواهد از بیرون غذا بخرد و "خانم بهداشت" منم. این سه هفتهی قرنطینه چند بار خواست از بیرون پیتزا بگیریم، قهوه بگیریم؛ و من هر بار با داد و بیداد گفتهام "نه! بچهها مریض میشن. همه را مریض میکنی. چرا یک کم صبر نداری؟!"
میدانم یک وقتهایی یواشکی از بیرون قهوه میخرد. اما اگر رضایت علنی بدهم، آن وقت بچهها هم میخواهند. از قهوه و پیتزا شروع میشود و کمکم قرنطینه به باد میرود.
گفتم "ولش کن. برگشتم یکی درست میکنم."
حالا هر دو دستم روی فرمان ماشین است. نشستهام تا پلیس مدارکم را بررسی کند. قهوهای که دزدکی از کافیشاپ خریدهام کنارم است و از شوقش، نمیدانم چطور شد که چراغ قرمز را رد کردم. کی فکرش را میکرد تو این هیر و ویر کرونا، پلیس این طرفها باشد؟
گواهینامه و کارت بیمه و ماشین را بررسی کرد و برگشت. گفت "میدونی که چراغ را رد کردی."
فکر کردم حالا که دیگر آب از سرم گذشته شوخی لوسی هم بکنم ضرر ندارد. این هم که تا حالا موسیقی ایرانی نشنیده. گفتم "بله. متأسفانه. بعد از سه هفته تازه از خانه زدم بیرون. یک لحظه این موسیقی حواسم را پرت کرد!" لبخندی هم زدم به حالت گیجی و شرمندگی.
پرسید "موسیقی؟"
بله، بله، منتظر همین سوالتان بودم. پس تو هم دنبال بهانه میگشتی آفیسِر جان. ضبط را روشن کردم. پریسا "با تو دنیا، باغِ رؤیا" را ادامه داد: ''از هر دو جهان بیگانه ...''
نگاهی به من کرد، نگاهی به برگهی توی دستش، نگاهی به خیابان خالی و خلوت. لبخند محو کجی زد و بعد خیلی محترمانه گفت "ایندفعه جریمه نمینویسم چون همه در شرایط خاصی هستیم. ولی برچسب ماشینات چند روز دیگه منقضی میشه. اونو دیگه عوض کن."
تشکر کردم. آمدم کمی دوستانهتر تشکر کنم. دنبال برچسب اسمش گشتم. نوشته بود ."Kaveh" به فارسی گفتم "خیلی ببخشید!"
الان دارم میروم یک قهوه هم برای همسرم بخرم. اینجوری اعتراف کردن راحتتر میشود.
https://soundcloud.com/roja-mozafari/z6tpltr4knmf
سرش را از روی لپتاپ بلند کرد و گفت "خب یکی درست کن با خودت ببر. "
آمدم بگویم از این ها دوست ندارم. که هوس کردهام بروم از بیرون بخرم. انگار بخواهم مجوز بگیرم برای ارتکاب جرم. اما نگفتم. معمولا اوست که میخواهد از بیرون غذا بخرد و "خانم بهداشت" منم. این سه هفتهی قرنطینه چند بار خواست از بیرون پیتزا بگیریم، قهوه بگیریم؛ و من هر بار با داد و بیداد گفتهام "نه! بچهها مریض میشن. همه را مریض میکنی. چرا یک کم صبر نداری؟!"
میدانم یک وقتهایی یواشکی از بیرون قهوه میخرد. اما اگر رضایت علنی بدهم، آن وقت بچهها هم میخواهند. از قهوه و پیتزا شروع میشود و کمکم قرنطینه به باد میرود.
گفتم "ولش کن. برگشتم یکی درست میکنم."
حالا هر دو دستم روی فرمان ماشین است. نشستهام تا پلیس مدارکم را بررسی کند. قهوهای که دزدکی از کافیشاپ خریدهام کنارم است و از شوقش، نمیدانم چطور شد که چراغ قرمز را رد کردم. کی فکرش را میکرد تو این هیر و ویر کرونا، پلیس این طرفها باشد؟
گواهینامه و کارت بیمه و ماشین را بررسی کرد و برگشت. گفت "میدونی که چراغ را رد کردی."
فکر کردم حالا که دیگر آب از سرم گذشته شوخی لوسی هم بکنم ضرر ندارد. این هم که تا حالا موسیقی ایرانی نشنیده. گفتم "بله. متأسفانه. بعد از سه هفته تازه از خانه زدم بیرون. یک لحظه این موسیقی حواسم را پرت کرد!" لبخندی هم زدم به حالت گیجی و شرمندگی.
پرسید "موسیقی؟"
بله، بله، منتظر همین سوالتان بودم. پس تو هم دنبال بهانه میگشتی آفیسِر جان. ضبط را روشن کردم. پریسا "با تو دنیا، باغِ رؤیا" را ادامه داد: ''از هر دو جهان بیگانه ...''
نگاهی به من کرد، نگاهی به برگهی توی دستش، نگاهی به خیابان خالی و خلوت. لبخند محو کجی زد و بعد خیلی محترمانه گفت "ایندفعه جریمه نمینویسم چون همه در شرایط خاصی هستیم. ولی برچسب ماشینات چند روز دیگه منقضی میشه. اونو دیگه عوض کن."
تشکر کردم. آمدم کمی دوستانهتر تشکر کنم. دنبال برچسب اسمش گشتم. نوشته بود ."Kaveh" به فارسی گفتم "خیلی ببخشید!"
الان دارم میروم یک قهوه هم برای همسرم بخرم. اینجوری اعتراف کردن راحتتر میشود.
https://soundcloud.com/roja-mozafari/z6tpltr4knmf
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر