حدود دو سال پیش -که بیشتر می نوشتم- یک سه گانه ای در مورد مادربودن آماده کرده بودم که قسمت آخرش را منتشر نکردم. قسمت آخر ترجمه بود. متن اصلی را خیلی دوست داشتم ولی ترجمه ی خودم همان حس و حال را نداشت. دو سه روز پیش یه کم باهاش ور رفتم و منتشرش کردم - یعنی از توی قسمت چرکنویس درش آوردم.
دو سال پیش بچه ها خیلی کوچولوتر بودند. رایکا هنوز یکساله نشده بود و من با مادرانگی خیلی بیشتر از حالا مشغول بودم، صبح و شب، بی وقفه و بی مرخصی. دلم میخواست از ابعاد مختلفی که میشود به مادربودن نگاه کرد، از تغییرات مختلفی که مادرشدن در آدم، در زن، بوجود میاورد بنویسم. از زاویه دید خودم. از حاملگی به بعد، زن، زن میشود. زن حتی اگر یک آدم جدید نشود، یک بعد جدید پیدا میکند که اسمش را گذاشته ام بعد مادرانِگی. مادرانگی دلمشغولی های خودش را دارد و دلخوشی های خودش را که همه اش تجربه های جدید است. مثل اینکه آدم درون خودش یک هزارتوی جدید کشف کند. البته بقول نویسنده قسمت سه، "اگر خوش شانس باشد".
لینک این سه قسمت را اینجا میگذارم:
وای که چقد دلم می خواد مامان شم....وای وای...
پاسخحذفسپاسگزار از این سه گانه
پاسخحذفالبته لینک بخش دوم موجود نیست. جستجو کردم در وبلاگ پیدا نکرد