این روزها سنگین میگذرند، سنگین و کند و عجیب.
امروز بعدازظهر پسرک را بردم دندانپزشکی. از در مطب که بیرون میآمدیم منشی گفت:"سال نوی خوبی داشته باشید." اول فکر کردم اشتباه شنیدم. سال نو؟ حالا کو تا سال نو!
امشب گوشی موبایلم عکسهای"پارسال، همین روز" را یادآوری کرد. با بچهها و دوستانشون رفته بودیم دیدن رژهی سنتا -همون کارناوال سالانهی پاپا نوئل ها- که در صد و پانزده سال گذشته هر سال همین موقع در داون تاون تورنتو برگزار میشد.
حدود یک ماه مانده تا کریسمس و بعد هم سال نو. ٢٠٢١ همین نزدیکیهاست. طلیعه داران سال نو راه افتادهاند. لابد همین روزهاست که رادیو دوباره از صبح تا شب جینگل بلز پخش کند. چه خوب که امسال هنوز از تبلیغاتِ خرید برای کریسمس خبری نیست.
عکسهای پارسال را نگاه میکنم. روز خیلی سردی بود. خیابان بلور پر از جمعیت بود. ملت دو طرف خیابان کیپ هم ایستاده بودند. بچهها ردیف جلو ایستاده یا قلندوش پدر و مادرها نشسته بودند، منتظر آمدن سنتا و کالسکه و گوزنهایش. تنها چیزی که میخواستم این بود که قضیه زودتر تمام شود و یک قهوهی داغ بخوریم و خلاص.
بچهها ساندویچ مک دونالد خواستند. داخل کافیشاپ جای سوزن انداختن نبود. میزی پیدا کردیم و سریع تصاحبش کردیم. بعد میز کناری خالی شد و موفقیتمان کامل شد. کسی در هزارتوی فکرش هم تصورش را نمیکرد سال بعد بیماری مرگباری بیاید و کارناوال سنتا به کل مختل شود و کاسبی مکدونالدِ جهانخوار کساد شود. هرچند اگر به من میگفتند سال آینده خبری از این مراسم نخواهد بود، خوشحال هم میشدم. الان هم اینها را ننوشتم که بگویم سال به سال دریغ از پارسال. ابدأ! خواستم فقط یادم باشد که زندگی با تغییرات غیر قابل پیشبینی همراه است. تغییراتی که گاهی خارج از اختیار ماست. تمام خوبیاش به همین است. بهترین چیز زندگی، غیرقابل پیشبینی بودنش است. دو اینکه در هر شرایطی موهبتی هم هست که فقط فقدانش باعث میشود بهش توجه کنیم. برای من تحمل ازدحام و شلوغی آن هم در زمهریر هوای منفی ده پانزده درجه، آن هم برای دیدن کارناوال سنتا "به صد من زر نمیارزد". ولی خب قهوهی داغ در کنار دوستان، آن هم روبهروی ساختمان زیبای موزه سلطنتی اونتاریو (ROM) خیلی دلچسب است. امسال از اولی راحت شدم ولی خب دومی را هم از دست دادم.
این روزهای سنگین و کند موقعیتی استثنایی برای شناخت بهتر نوع بشر است و قابلیت تطبیق و تطابقش با تغییرات ناگهانی شرایط زندگی، و هنر خلاقانهاش در جنگ با بیهودگی. احتمالا نظریههای جدیدی به روانشناسی اضافه شود. شاید همانطور که برخی میگویند، روش زندگی روزمره، روشهای معاشرت، و روشهای کار کردن برای همیشه تغییر کند. شاید بعد از تمام شدن خطر کرونا، حریصانهتر از قبل به خیابانها برویم و بیشتر از قبل دور هم جمع شویم. شاید کنار خیابان قهوه و بستنی خوردن و روی نیمکت پارکها نشستن، لذت مضاعفی داشته باشد. احتمالا یک روز به تقویم آیندگان اضافه میشود به نام «روز جهانی کرونا» - روزی که به یادبود قربانیان کرونا همه در خیابان همدیگر را بغل میکنند... و یا شاید هم همهی این چیزها را بعد از مدت کوتاهی فراموش کنیم. آدمیزاد به هر حال برای حریصانه ادامه دادن، خیلی چیزها را فراموش میکند.