هیچ قصهی خوبی تکراری نیست. یعنی از هر زبان که بشنویم نامکرر است. از دیدن ''روما'' لذت بردم.
به حق گفتهاند که روما نامهی عاشقانهایست که آلفونسو کوآرون، نویسنده و کارگردان مکزیکی، برای زنی که در بچگی بزرگش کرده نوشته است. روما نامهی عاشقانهایست که بسیار صمیمی و ساده نوشته شده است. بعضیها هم میگویند کارگردان روما چیز جدیدی خلق نکرده. شاید منظورشان این است که فیلم در حد و اندازه اسکار نیست. من کارشناس فیلم و سینما نیستم. اصلا زیبایی و جذابیت روما برای من در همین بود که کارگردان زور نزده چیز جدیدی بیافریند. یک مقطعی از زندگیاش را، و یک حس دین و محبت ابدی را به تصویر کشیده. داستانِ زندگی و تجربهی واقعی آدمها – بی افزودن هیچ رنگ و لعابی – همیشه جذابترین بوده برایم . بقول اُ.هنری در داستان معروف ''هدیه سال نو'' که در توصیف آن زنجیر طلا میگوید: «از بس ساده بود میفهمیدی که اصیل و با ارزش است. همهی چیزهای خوب همین جورند.»
روما را انتخاب کردم چون میخواستم بازی هنرپیشه غیر حرفهایش را ببینم. بازی یالیتزا آپاریسیو، نقش اول فیلم که از بومیان مکزیک است، بسیار دلنشین است. همان زیبایی طبیعی بی رنگ و لعاب خالص را دارد. ولی صحنههای آشنای فیلم مرا با خودش برد. صحنه تظاهرات دانشجویی سال ۱۹۷۱ ، و صحنه بازی بچهها کنار دریا. به خصوص صحنه دریا. شاید برای نشان دادن قوی بودن زندگی، شکوه و زیبایی روح انسان، و دلهرهها و جاذبههای دنیا هیچ صحنهای بهتر از دریای اغواگر مواج، شنهای آرامش بخش، و روح بازیگوش و ماجراجوی بچهها نباشد. در طول فیلم با خودم فکر میکردم مردها همیشه شانس بهتری برای نزدیک شدن به دنیای زنانه و درک آن داشتهاند – مردها در تمام دوران کودکی دور و بر مادر و مادربزرگ و خالهها و روایتهای زنانهاند. شانسی که در اختیار دختربچهها برای نزدیک شدن به پدر و دنیای مردها نیست. کوآرون، حس نزدیکی و شباهت این دو زن (مادر و دایه اش) را به خوبی دیده است. دو زن، از دو دنیای به ظاهر بسیار متفاوت، برای مدتی کوتاه به همبستگی عمیق خواهرانه میرسند ، و بعد، دوباره برمیگردند به شکاف طبقاتی بزرگی که بینشان است. یا شاید هیچ وقت دیگر به همان جایگاه برنمیگردند؟
برای بسیاری از مکزیکیها، اینکه رومای کوآرون اسکار بهترین فیلم را بگیرد همانقدر اهمیت دارد که اسکار گرفتن اصغر فرهادی برای بسیاری از ما ایرانیها مهم بود. درست زمانی که ترامپ دیوار مکزیک را میسازد و بین آدمها مرز و حصار میکشد، "روما" به روحمان تلنگر می زند، دلمان را میلرزاند و زیر تمام دیوارها نقب میزند.